مقدمه جلد دوم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
هیچ فنى به اندازه فلسفه به تجزیه و تحلیلهاى عقلانى نیازمند نیست و فلسفه نیز با هیچ چیز دیگر به اندازه این تجزیه و تحلیلها سر و کار ندارد و همین امر موجب شده که مسایل فلسفه بالطبع داراى یک نوع غموض و اعضال بوده باشد نیازمندى شدید فلسفه به منطق نیز از همین جا سرچشمه مىگیرد.
علت نشات هم واضح است چرا که منطق مطابق تعریفش؛ ابزاری است قانون مند برای مراقبت از ذهن در هنگام انجام تفکر؛ بخصوص تفکرات هر چه از صور محسوسه بیشتر فاصله بگیرند نیازمندی به منطق بیشتر حس می شود. چرا که منطبق علیه مادی محسوس وجود ندارد و ذهن هم بی ابزار عصمت بخش نمی تواند مسیر را معصوم طی بکند.
سر و کار داشتن زیاد فلسفه با تجزیه و تحلیلهاى عقلانى حکما و بالاخص حکماى جدید اروپا را متوجه این نکته ساخت که قبل از ورود در حل و فصل و تجزیه و تحلیل معضلات فلسفى باید انسان و افکار و ادراکات و طرز اعمال ذهنى و عقلانى انسان را مورد بررسى و مطالعه قرار داد تا آنجا که بعضى یکباره معتقد شدند که فلسفه خود انسان است.
در توضیح جمله اخیر"فلسفه خود انسان است"؛ عده که مقدمتا برای فلسفه وارد نفس و ذهن شناسی و شیوه سلوک ذهن در ادراکات شدند به دلیل رخداد خلط و اشتباه برایشان تصور کردند که تمام ادراکات و حقایقی که از آنها ادراک داریم، صرفا درون رخ می دهند و چیزی بیرون نفس انسان برای یافتن وجود ندارد، و اگرهم وجود دارد مفید بحال ما نیست چراکه دایره شناخت ما از نفس خویش بیرون نمی رود.
حال آنکه فلاسفه و حکمای الهی منظورشان از شناخت طرز عمل ذهن و حرکت عقلانی انسان برای تجزیه و تحلیل خارج و واقع بوده است نه صرفا نفس شناسی و ماندن در قفس نفس، بلکه فلسفه عبارت است از "صیروره الانسان عالم ذهنیا مضاهیا للعالم العینی" تبدیل شدن انسان به جهانی ذهنی همانند جهان خارجی؛ که قطعا نفس هم بخشی از آن است.
این توجه توجه بسیار بجا و بموقعى است و ضمنا اهمیت شگرف و عظیم منطق را که بخشى از این قسمت است روشن مىسازد.
در این کتاب نیز این اصل کاملا مورد توجه و عنایت واقع شده و قبل از هر چیز ادراکات و طرز اعمال ذهنى و عقلانى انسان با یک روش مخصوص به خود این کتاب روش این کتاب غیر از آنچه در مقدمات و تمهیدات گفته شد، شیوه سیر از واضحات و بدیهیات به اثبات معقولات و مفهومات است، به نحوی که هیچ اصل موضوعی گرفته نمی شود و صرفا سیر از محسوسات و واضحات اولیه شروع می شود و این شیوه باعث می شود که هیچ کس در عالم نباشد که بخواهد محصولات این فکر را منکر بشود چرا که اول الاوایل هم در این کتاب درجای خود قرار دارد و بدون استفاده از اصطلاح و الفاظ پر تمطراق تمام حقایق فلسفی به ثبوت رسیده است مورد بررسى قرار گرفته و چنانکه در جلد اول ملاحظه فرمودید سه مقاله از مجموع چهار مقاله آن جلد مباحث مربوط بادراکات بود و جلد دوم نیز که اکنون از نظر خواننده محترم مىگذرد مربوط بهمین قسمت است.
این جلد مشتمل بر دو مقاله است که یکى مقاله 5 تحت عنوان پیدایش کثرت در ادراکات و دیگرى مقاله 6 تحت عنوان ادراکات اعتبارى طرح شده است.
هر چند مقاله 5 تحت عنوان حس و عقل طرح نشده ولى نتایجى که از مباحث حس و عقل و تجربه و تعقل انتظار مىرود از این مقاله گرفته مىشود و همانطورى که خواننده محترم آگاه است مشاجره حسى و عقلى قسمت مهم مباحثات فلسفى و منطقى و علم النفسى جدید را تشکیل مىدهد.
علت اینکه دو بحث ارزش(حس و عقل) و ارزش و جایگاه(تجربه و تعقل) در ضمن بحث پیدایش کثرت در ادراکات بحث می شود به جهت این است که تمام ادراکاتی که برای انسان حاصل می شود یا از طریق حس است یا از طریق عقل، و دو عملیات تجربه و تعقل برای حصول ادراکات انسان غیر قابل انفکاک و انکار می باشند
در مقاله 5 به مطالبى برمىخوریم که همانطورى که مورد توجه کامل قدما نبوده فلسفه یا منطق و علم النفس جدید نیز راهى براى آن باز نکرده یعنى تحقیقاتى که در آن مقاله شده یک گام تازهاى است که در عالم فلسفه برداشته شده.
مقاله 6 متکفل یک مبحث فلسفى نو و بى سابقه دیگرى است که تا آنجا که ما اطلاع داریم براى اولین بار این مبحث در این سلسله مقالات طرح شده و آن مبحث مربوط به تمیز و تفکیک ادراکات حقیقى از ادراکات اعتبارى است و این مطلب از مطالعه خود مقاله روشن خواهد شد.
متاسفانه با آنکه یکسال است که از نشر جلد اول این کتاب مىگذرد و اینجانب در این مدت تا سر حد امکان و تا آنجا که فرصت و فراغت اجازه مىداد کوشش کرد که براى این دو مقاله پاورقى بنویسد و به توضیح قسمتهایى و اضافه کردن عند اللزوم قسمتهاى دیگرى بپردازد بالاخره توفیق حاصل نشد که مقاله 6 را به اتمام برساند.
مطابق آنچه خودم پیشبینى کردم تتمیم آن مقاله در حدود سه ماه دیگر انتشار این جلد را تاخیر مىانداخت و من میل نداشتم که بیش از این نشر این جلد را به تعویق بیاندازم خصوصا با بى صبرى و انتظار زیادى که خوانندگان محترم جلد اول این کتاب ابراز مىداشتند و از طرف دیگر تمام دوره این مقالات از طرف حضرت مؤلف دام بقائه تهیه شده و باید هر چه زودتر براى بقیه مقالات فکرى کرد و در دسترس خوانندگان علاقهمند این کتاب گذاشت از این روى با وجود آنکه قسمتهاى باقى مانده آن مقاله مشتمل بر مسایل دقیق و حساسى بود و فى الجمله یادداشتهایى هم براى آنها تهیه کرده بودم از تتمیم آن صرف نظر کردم و امیدوارم که خواننده محترم که تا کنون به لحن این مقالات کم و بیش آشنا شده است از خود متن مقاله بهره وافى و کافى ببرد و البته اگر بنا بشود بهمین ترتیب براى سایر مقالات پاورقى نوشته شود با در نظر گرفتن عوایق و موانعى که تا کنون براى اینجانب بوده و هست مدت زیادى وقت لازم خواهد بود که این مقالات به اتمام برسد روى این جهت شاید براى مقالات بعدى تصمیم دیگرى اتخاذ و ترتیب دیگرى در نظر گرفته شود.
با آنکه دست یافتن به معماهاى فلسفى منتهاى آرزو و غایت اشتیاق غریزى انسان است و موفقیت در این راه اعماق وجدان و بطون ضمیر انسان را خرسند مىسازد غموض و پیچیدگى طبیعى مسایل فلسفى از یک طرف و جمود و خشکى آنها یعنى بر کنار بودن آنها از مداخله عواطف و احساسات و سر و کار داشتن با منطق و تعقل محض از طرف دیگر موجب شده که فلسفه در نظر غالب اشخاص با یک قیافه عبوس و گرفتهاى جلوه کند.
ولى تردیدى نیست که سبک نگارش و طرز تفهیم مطالب عامل مهمى براى آسان کردن یا دشوار ساختن مطالب محسوب مىشود و همانطورى که در مقدمه جلد اول یادآور شدیم در این کتاب حتى الامکان سعى شده که مطالب ساده و دور از اصطلاحات نامفهوم بوده و در خور فهم عموم اشخاصى باشد که آشنایى مختصرى با فلسفه دارند.
در اینجا شهید به شیوه خاص نگارش این کتاب که سابقا بیان شده بود اشاره می کنند که مهمترینش بدور از اصطلاح بیان کردن است، ایکه بدون اصطلاح بگویند صرفا تغییر در لفظ نیست بلکه شیوه رسیدن به آن معنای اصطلاحی را تبیین کردن امری است دشوار که به قلم زیبای علامه طباطبایی و شاگردان شهیدشان محقق شده است.
حسن استقبال و مزید عنایتى که از طرف عموم علاقهمندان به معرفت نسبت به جلد اول شد مىرساند که سعى ما به نتیجه رسیده است.
تذکر این نکته لازم است که مىبینیم بسیارى گمان کردهاند که منظور اصلى این کتاب فقط انتقاد و رد فلسفه مادى است لهذا ناچاریم که مجدداً در مقدمه این جلد یادآور شویم که هدف و مقصد این کتاب عالیتر از این است و اگر مقصود فقط رد فلسفه مادى و بیان انحرافات ماتریالیسم دیالکتیک بود اینقدر به خود زحمت نمىدادیم و مباحث عمیق و دقیق فلسفه را طرح نمىکردیم.
این اشکالی که در زمان اوج ماتریالیسم دیالکتیک می گرفتند و اکنون همین اشکال را به نحوی دیگر فلاسفه ایده آلیسم بیان و طرفدارانشان بیان می کنند در حالی که از منظور اصلی این کتاب که بیان غوامض فکر فلسفی بشر است غفلت نموده اند.
ما در همین دو مقاله به مباحث و مسایلى برمىخوریم که پیشروان فلسفه مادى بویى از آنها نبردهاند و کمترین فایدهاى که خواننده عزیز از این دو مقاله مىبرد این است که بخوبى درک مىکند که مادیین فرسنگها از مرحله دورند و در اعماقى که بزرگان فلاسفه شرق و غرب در باب افکار و ادراکات و عقل و معقول غور کردهاند نتوانستهاند وارد شوند و صدها نکته باریکتر از مو در این مباحث هست که مادیین بکلى از آنها بى اطلاعند.
همانطورى که در مقدمه جلد اول گفته شد هدف اصلى این کتاب بوجود آوردن یک سیستم فلسفى عالى بر اساس استفاده از زحمات گرانمایه یک هزار ساله فلاسفه اسلامى و دو از ثمره تحقیقات وسیع و عظیم دانشمندان مغرب زمین وسومین منبع که مهمترین آن هم هست از بکار بردن قوه ابداع و ابتکار است و لهذا در این سلسله مقالات هم مسایلى که در فلسفه قدیم نقش عمده را دارد و هم مسایلى که در فلسفه جدید حایز اهمیت است طرح مىشود و در ضمن قسمتهایى مىرسد که نه در فلسفه اسلامى و نه در فلسفه اروپایى سابقه ندارد.
علم و معرفت را هیچگاه به یک زمان معین یا بر یک قوم و ملت معین وقف نکردهاند و اگر امتیاز علم در انحصار اشخاص معین بود این پیشرفت حیرتآورى که امروز مىبینیم حاصل نمىشد.
وضع مخصوص تمدن امروز بشرى و از بین رفتن فاصلهها و باز شدن معارف شرق و غرب به روى یکدیگر بهترین فرصتها را براى شخص محقق پیش مىآورد که نتایج قرنها رنج و مطالعه و تحقیق را که از راههاى مختلف بدست آمده مورد استفاده قرار داده و با بکار بردن نیروى ابداع و ابتکار راههاى تازهاى باز کند و بابهاى دیگرى بگشاید و همواره در چنین فرصتهایى بوده که علم و فلسفه توانستهاند مراحل جدیدى را طى کنند.
تهران اسفندماه 1333 شمسى مرتضى مطهرى.
آری به واقع عمده تلاش های فکری برای روشن شدن مسائل فلسفی و فکری بشر و از میان رفتن شبهات و انحرافات توسط این نوابغ عصر محقق شده است و اکنون وظیفه ما در نشر و بسط این حقایق بسیار سنگین است.